🔻روانشناسی و جامعه شناسی در ادبیات فقهِ فردی و اجتماعی؛
✍️ استاد معظم دکتر سید صائبهاشمینسب
(روانشناس، مجتهد، مدرس دروس خارج حوزه علمیه قم)
در عصر حاضر، تحولات شگرفی در زمینههای روانشناسی و جامعهشناسی به وقوع پیوسته است که نیاز به بررسی و تحلیل در قالب ادبیات فقه فردی و اجتماعی را بیش از پیش ضروری میسازد. انسان معاصر با چالشها و پیچیدگیهای جدیدی روبهرو است که نمیتوان آنها را صرفاً از منظر دینی و دستوری مورد ارزیابی قرار داد. این مسأله بهخصوص در زمینههای اعتقادی و باطنی مطرح میشود که گاهی اوقات نمیتوانند پاسخگوی نیازهای واقعی و پیچیدهی روحی و اجتماعی افراد باشند.
روانشناسی بهعنوان علمیکه به مطالعه رفتار و فرآیندهای ذهنی انسان میپردازد، میتواند بهعنوان یک ابزار کلیدی در فهم بهتر انسان و جامعهی معاصر در نظر گرفته شود. از سوی دیگر، جامعه شناسی نیز با بررسی ساختارها و روابط اجتماعی به ما کمک میکند تا درک عمیقتری از وضع موجود و چالشهای اجتماعی پیدا کنیم. این دو علم، با داشتن چهارچوبهای نظری و تجارب عینی، میتوانند در ادبیات فقه فردی و اجتماعی بکار گرفته شوند و مفاهیم مذهبی و دینی را در قالبی تازه و نوین ارائه دهند.
با توجه به جامعهای که بهسرعت در حال تغییر و تحول است، اذهان افراد به سمت سؤالات عمیقتری در حوزههایی چون معنا، هدف زندگی و ارتباطات انسانی سوق پیدا کرده است. در چنین شرایطی، تکیه صرف بر دستورات دینی و اعتقادات باطنی نمیتواند پاسخگوی نیازهای روحی و روانی افراد باشد. در واقع، افراد معاصر بهدلیل تغییرات سریع فرهنگی و اجتماعی، ممکن است خود را از چهارچوبهای سنتی دینی دور احساس کنند و بیشتر به دنبال پاسخهای منطقی و علمیباشند. در این زمینه، اندک افرادی که همچنان به اصول فقهی سنتی پایبند(۱) ماندهاند نیز، دغدغههای خاص خود را دارند و ممکن است به دنبال تبیین مفاهیم معنوی در چارچوب زندگی روزمره خود باشند.
از منظر جامعهشناختی، ساختارهای اجتماعی و نهادها نیز با چالشهای جدیدی مواجه هستند. خانواده، آموزش و پرورش، و رسانهها بهعنوان نهادهای کلیدی، نقش مهمیدر شکلگیری ذهنیتها و رفتارهای فردی و جمعی ایفا میکنند. در واقع، این نهادها میتوانند هم بهعنوان منابعی برای پشتیبانی از فردیت و هم بهعنوان عواملی برای محدودیتهای اجتماعی عمل کنند. فرآیندهای جامعهشناختی مانند گروهسازی، هنجارها و ارزشهای اجتماعی، تأثیر عمیقی بر روی ادبیات فقه فردی و اجتماعی دارند و میتوانند موجب تحولات جدیدی در فهم دین و معنای زندگی شوند.
در این راستا، تأکید بر تعامل میان روانشناسی و جامعهشناسی با فقه فردی و اجتماعی، میتواند به ارائه راهکارهای بهتری در مواجهه با چالشهای کنونی منجر شود. برای نمونه، میتوان با استفاده از مباحث روانشناسی، به تحلیل فرآیندهای تصمیمگیری فردی در قالب فقهی پرداخت و با ارائه مشاورههای روانشناختی مبتنی بر اصول اسلامی، کیفیت زندگی را بهبود بخشید. همچنین، بررسیهای جامعهشناختی در ارتباط با تغییرات اجتماعی، میتوانند به فهم بهتری از اثرات این تغییرات بر روی نهادهای دینی و ادبیات فقهی منجر شوند.
بهطور کلی، اگرچه برخی افراد هنوز به اصول و قواعد دین بهعنوان مبنای زندگی خود پایبندند، اما اکثریت مردم بهدلیل تجربیات جدید و تغییرات اجتماعی بهسوی رویکردهای متنوع و علوم انسانی سوق یافتهاند. برای مقابله با این چالشها، لازم است که فقه فردی و اجتماعی نهتنها به مباحث سنتی پایبند باشد، بلکه بر اصول علمیو روانشناختی نیز تأکید ورزد. بدین ترتیب، فقه میتواند بهعنوان یک مبنا برای پاسخ به سؤالات پیچیده انسانی و اجتماعی عمل کند و بهجای انزوا و فاصلهگذاری، زمینههای گفتوگو و تعاملات سازنده را فراهم میآورد.
در پایان، میتوان گفت که ادبیات فقه فردی و اجتماعی نیازمند یک رویکرد نوین است که با بهرهگیری از مباحث روانشناختی و جامعهشناختی، به فهم عمقتری از انسان و جامعه امروز دست یابیم. این تعامل میتواند موجب ایجاد راهکارهای مؤثری برای مسائل روزمره انسانی شد و سبب ارتقاء کیفیت زندگی فردی و اجتماعی گردد. بدینسان، روانشناسی و جامعهشناسی بهعنوان دو علم کلیدی، میتوانند در بازتعریف دین، معنویت و اخلاق در دنیای معاصر نقش بسزایی ایفا کنند.
(1) پی نوشت:
در توضیح این نکته، لازم است به چندین مفهوم مهم توجه شود. ابتدا، باید اذعان کرد که پایبندی اندک برخی افراد به اصول فقهی سنتی به معنای نادیده گرفتن ارزشها و مبانی نهادینه شده در اعتقادات دینی نیست، بلکه نمایانگر نوعی عدم برخورداری از عمق در درک و بهرهبرداری از مفاهیم دینی است. این افراد ممکن است در ترویج و تبلیغ دین، به روشهای سنتی متکی باشند که در زمان خود کارآیی داشتهاند، اما در شرایط امروز نیازمند بازنگری و نقد بیشتری هستند.
ثانیاً، اهمیت دارد که توجه کنیم این رویکرد سطحی به دین ممکن است منجر به عدم توانایی در مواجهه با چالشهای جدید فرهنگی و اجتماعی شود. در این صورت، ناقص بودن دانش دینی میتواند از شدت اثرگذاری آنها بر جامعه بکاهد و به نوعی نسل جدید را از مبانی ارزشمند دین دور کند. به همین دلیل، تشویق به تحقیق و تفحص در مباحث دینی و فراهمآوری زمینههای آموزشی مناسب، ضروری به نظر میرسد.
در نهایت، تأکید بر اینکه پایبندی به اصول و مبانی سنتی دین نباید به عنوان یک اشکال تلقی شود، بلکه باید به عنوان فرصتی برای ارتقا و تزکیه درک دین و مصالح آن مورد بررسی قرار گیرد. بنابراین، ایجاد فضای گفتوگو و نقد سازنده برای بررسی و بازنگری رویکردهای دینی از اهمیت بالایی برخوردار است.
#روانشناس
#روانشناسی_اجتماعی
#جامعه
#زندگی
#حوزه_علمیه
#اجتهاد_اجتماعی
#نواندیشی
#علامه_محقق_دکتر_هاشمی_نسب